علی رهبری: اگر واقعاً به‌وجود من در ایران نیاز باشد، هیچ شرط مالی نخواهم داشت

[ برای بزرگنمایی روی عکس کلیک کنید ]

ای‌کاش هیچ چیز آن‌طور پیش نمی‌رفت که رفت. ای‌کاش این سرزمین آن‌قدر ارکستر داشت دولتی و غیردولتی که تمام رهبرانِ شناخته‌شده‌ی ارکستر ایرانی که حالا در جهان مشغولِ فعالیت هستند در کنار استادان و نام‌های بزرگی که هم‌‌اکنون در داخلِ کشور فعالیت می‌کنند، مشغول کار بودند. هر کدام برای یک ارکستر و آن‌وقت هر شب، در یکی از سالن‌های کشور (در شهرهای مختلف) کنسرتی با ارکسترهای بزرگ اجرا داشت. ای‌کاش سرمایه‌گذاران و ثروتمندانِ این کشور، همان‌ها که میلیاردها میلیارد تومان خرجِ تبلیغات خود بر در و دیوار شهر می‌کنند، رسالتِ خود می‌دیدند که از نخبه‌های ایرانی حمایت کنند و در جهتِ ارتقای موسیقی ایران گام بردارند. حالا اینها امیدی دور است؛ اما فقط همتی می‌خواهد که بالاخره یک روز می‌رسد.  «علی رهبری» – آهنگساز و رهبر شناخته‌ شده‌ی ایرانی که باید او را بین‌المللی‌ترین رهبر ایرانی در جهان دانست، همین چند روز پیش ارکستر فیلارمونیک اسلواکی در اتریش را در تالار طلایی براتیسلاوا رهبری کرد. دراین کنسرت آثاری از هنرمندان بزرگ موسیقی کلاسیک نظیر خاچاطوریان و چایکفوسکی برای مخاطبان اجرا شد. به همین بهانه با او به گفت‌وگو نشسته‌ایم:
 

  • آقای رهبری شما برای سی و نهمین فصل هنری، در روزهای ۹ و ۱۰ اسفند در شهر براتیسلاوا در کشور اسلواکی به روی صحنه رفتید و آنچه از گزارش‌ها برمی‌آمد، گویا اجرای این قطعات مورد استقبال فراوان دوست‌داران موسیقی کلاسیک قرار گرفته است؛ لطفا کمی در این مورد صحبت کنید تا به سوال های بعدی بپردازیم.

بله! درست می‌گویید ما در هفته‌ی پیش در سالن طلائی و مشهور شهر براتیسلاوا، برای سی و نهمین سال متوالی، کنسرت موفقی برگزار کردیم که در آن آهنگ‌هائی از آهنگ‌سازان بزرگ دنیا نظیر «خاچاطوریان» و «چایکوفسکی» را اجرا کردیم که مورد استقبال و تشویق مخاطبان حاظر در سالن قرار گرفت و من را به‌شدت تحت تاثیر قرارداد. در این جا باید از حضور آقای دکتر «عبدالله مولائی» -سفیر محترم جمهوری اسلامی- یاد کنم که پس از سال‌های زیاد از معدود مقامات رسمی ایران در خارج از کشور بودند که لطف کردند و با هیأتی به کنسرت بنده تشریف آوردند. دقت کنید که من در ۴۵ سال گذشته بیش از یک هزار کنسرت در تمام قاره‌های جهان داشته‌ام  و شاید به بیش از ۲۰۰ شهر دنیا برای رهبری ارکستر دعوت شدم و همیشه ازحضور و دیدن هموطنانم در سالن کنسرت خوشحال می‌شده‌ام؛ چون انسان به‌طور غریضی از لذّت دادن به هم‌نوعش لذت می‌برد و من شاید خیلی بیشتر از آنچه باید همیشه از اینکه  باعث خوشحالی  یک ایرانی شوم،  خوشحال می‌شوم ، مخصوصاً اگر این شخص سفیر کشورم، یعنی نماینده مردم مملکتم باشد که در سالن شاهد کار یک هموطن خود است و تشویق ایستاده‌ی مردم را می‌بیند و لذّت می‌برد. از آنجائی که می‌دانستم  آقای دکتر مولائی شخصیتی هنر دوست هستند، این لذت و افتخارهموطنان، لذت مرا چند برابر کرد.
 

  • رابطه‌ی شما با ارکستر های چک و اسلوواکی چطور شروع شد و چگونه این رابطه برای مدتی به این طولانی – ۳۹ سال- ادامه پیدا کرد؟

سوال جالبی است؛ اما خودم هم پاسخِ صریحی برای آن ندارم، چون این رابطه اتقاقی بود.
 

  • منظورتان از اتفاقی چیست؟

یعنی بدون برنامه ریزی قبلی. سال  ۱۳۵۸ (۱۹۸۰ میلادی)،‌ یعنی درست ۳۹ سال پیش، زمانی بود که من سه سال قبل از آن،  یعنی ۱۳۵۵نخستین  مدال طلای  مسابقات  بین‌المللی رهبری ارکستر را در  فرانسه و بعد از آن هم در سال ۱۳۵۶ مدال نقره  در سوییس را برنده شده بودم و به‌عنوان دستیار آقای «فون کارایان» -رهبر ارکستر معروف دنیا- مشغول کار بودم و در ۶ کنسرت نیز، ارکستر فیلارمونیک برلین را رهبری کرده بودم. در آن زمان سرم خیلی شلوغ بود و در پاریس زندگی می‌کردم و تقریباً به اکثر ارکسترهای فرانسوی زبان دعوت شده بودم و هم‌زمان مسول هنری ارکسترسمفونیک شهر نورنبرگ آلمان هم بودم. حدود ماه سپتامبر بود که از دفتر ارکستر برلین تلکسی به‌دستم رسید که آقای «واسلاو نویمان» -رهبر مشهور چک و ارکستر و کُرفیلارمونیکِ چک- که مشغول برگزاری کنسرت در تور ایتالیا بودند، مریض شد و این ارکستر دنبال یک رهبر جانشین می‌گشت؛ در همین راستا تماسی با دفتر آقای «هربرت فون کارایان» گرفتند و ایشان من را به آنها معرفی کردند.
 

  • و لابد شما خیلی هم خوشحال شدید .

نه کاملاً. چون مسولیت بسیار بسیار بزرگی بود.
 

  • از چه نظر؟

به‌این خاطر که می‌دانستم چنین «اوکازیون‌هائی» همیشه دو جنبه دارند. می‌توانند هم موفقیت و هم زیان‌های بزرگی به‌دنبال داشته باشند؛ مخصوصاً اینکه من در این فاصله شهرتی به‌هم زده بودم و به اصطلاح اسمی در کرده بودم و در نتیجه از نظر بین‌المللی با دستمزدی بسیار بالا قیمت گذاری شده بودم. (البته می‌بخشید که به دستمزد اشاره می‌کنم؛ می‌گویم چون در شغل ما اینکه روی شما چه قیمتی بگذارند، نقش خیلی مهمی  بازی می‌کند)
 

  • می‌توانم بپرسم که آیا در براتیسلاوا هم این قیمت گذاری مطرح بوده است؟

باز هم ببخشید؛ هرگز نمی‌خواهم خود ستائی کنم، اما می‌گویند من گران ترین رهبر ارکستر فیلارمونیک اسلواکی هستم.
 

  • مانند ترکیه؟

بله در ترکیه هم بنده جزو گران‌ترین بوده‌ام.
 

  • شما این دستمزد را برای همکاری با ارکسترهای ایران هم طلب می‌کنید یا آن زمان که در ایران به عنوانِ مدیر هنری ارکستر سمفونیک تهران فعالیت می‌کردید، چنین دستمزدی داشتید؟

هرگز.
 

  • این را باید نشانه‌ی فداکاری شما دانست؟

ایران کشور من است و وضع کاملاً فرق می‌کند و من این را درک می‌کنم. من ۳ سال پیش که به ایران آمدم، خودشان به من پیشنهاد پرداخت مبلغی معادل یک چهارم پائین‌ترین دستمزد من در اروپا را دادند. البته برای من آمدن به ایران هیچ‌وقت انگیزه مالی و شغلی نمی‌توانست داشته باشد؛ همان‌طور که در این سال‌ها که در ایران فعالیت کردم، هیچ‌گاه دغدغه‌ی مالی نداشتم و تمامِ توانم را برای ارتقای این ارکستر به کار بردم و گاهی از همان دستمزدم برای ارکستر هزینه کردم، هر چند که تعدادی از کسانی که چندان من را دوست نداشتند، حرف‌ها و حدیث‌های بسیاری در این باره زدند؛ اما خوش‌بختانه همه چیز به صورت مکتوب وجود دارد.
 

  • اما لابد می‌دانید که این روزها اوضاع مالی به‌مراتب مشکل‌تر شده است؛ بنا براین اگر قرار باشد دوباره به ایران بیائید، شرایط چگونه خواهند بود؟

اصلا نمی‌دانم چرا این سوال را مطرح می‌کنید؟ ایران مملکت من است و یک عمر هدف من این بوده که موسیقی ارکسترال و سمفونیک باید در این کشور به روزهای اوج خود برگردد، باید درست شود و ما تجربه‌ای که در دوران طلایی ارکستر سمفونیک داشتیم، دوباره احیا شود، طبیعی است که در این هدف، تنها چیزی که برایم اهمیتی ندارد، مسایل مالی است، من در این سال‌ها که کار کرده‌ام، از ارکسترهای دنیا دستمزدهای بالایم را گرفته‌ام و حالا «پول» تنها چیزی است که در فعالیت‌های هنری‌ام در کشور خودم به آن توجه نمی‌کنم؛ در حال حاضر هم آگاه هستم به وضع بسیار نادرست و ناحق تحریم‌هایی ناعادلانه ممتوجه کشورم شده است؛ در نتیجه  اگر روزی واقعاً به‌وجود من نیاز باشد، هیچ شرط مالی ندارم و نخواهم داشت؛ اما به شرطی که این همت در مسوولان و حتی نوازندگان وجود داشته باشد که ارکستر سر و سامانی بگیرد و از آن طرف حضور من بتواند به این ماجرا کمک کند. من در تمامِ این سال‌ها همواره عاشق سرزمین‌ام بوده‌ام؛ اما طبیعی است که تا نیاز به حضور من را احساس نکنند، اصراری به فعالیت در آن ندارم؛ کمااینکه هم‌اکنون به عنوان رهبر ارکستر، فعالیت‌های شخصی‌ام را در دنیا دارم.
 

  • کمی از موضوع دور شدیم. برگردیم به ورود شما به ارکستر در اسلواکی؛ شما گفتید در آن زمان چندان از این پیشنهاد خوشحال نشدید، این به خاطر رپرتوار ارکستر بود؟

بله مسئله ، مسئله رپرتوار بود؛ چون ارکستر، ارکستر خیلی معروفی در چک یود و از آن طرف رهبرهم بسیار مشهور و رپرتوار هم قطعه‌ی «استابات ماتر» اثر «آنتونین دورژاک» -آهنگساز مشهور چک- بود. تازه از همه بدتر، آنها قبلا در پراگ  تمرین کرده بودند و من می‌بایستی با یک تمرین در ایتالیا، آن رهبری می‌کردم بدون اینکه خللی در کیفیت کار ارکستر ایجاد شود، طبیعی است که کار آسانی در پیش نداشتم.
 

  • سرانجام کار به کجا رسید و شما برای آماده شدن چه کردید؟ گفتید چند روز زمان داشتید؟

مشکل همین‌جا بود که من فقط یک روز وقت داشتم تا به ایتالیا بروم. از طرف دیگر قطعه‌ای که برای آن کنسرت در نظر گرفته شده بود، بسیار طولانی بود و من می‌بایست در ظرف ۲۴ ساعت خودم را برای اجرا آماده می‌کردم. البته من از این بابت ترسِ‌ چندانی نداشتم؛ چون از کودکی حافظه‌ام بسیار قوی بود و چون آدم تنبلی بودم  و به‌قول مادرم کارها را همیشه برای اخرین لحظه می‌گذاشتم، می‌توانستم خیلی سریع یاد بگیرم.
 

  • و  بالاخره هم رفتید به ایتالیا.

بله! خدا را شکر رفتم و از همان لحظه اول  بین من و موسیقی‌دان‌های ارکستر فیلارمونیک چک، رابطه‌ای بسیار عمیق ایجاد شد. آنها بلافاصله و در همان سال به پراگ دعوت کردند و نه تنها سال‌ها کنسرت‌هایی به شکل آبونمان را به من دادند که برای حضور در فستیوال پراگ و  ضبط آثار مختلف نیز از من دعوت کردند. از آن گذشته همان رهبر بزرگشان «واسلاو نویمن» به من  تیترِ‌ «رهبر دایم میهمان» را داد. او گفت این اولین باری است که این سمت را به یک خارجی می‌دهند. پنج سال بعد بود که ارکستر وزارت فرهنگ  و هنر این کشور به طور رسمی تقاضا کرد که به من مِدال «دورژاک»، بالاترین نشان هنری آن زمان را بدهند.  دریافتِ این مدال، آن‌هم از طرف یک ارکستر جهانی خیلی خوشحالم کرد، البته راستش را بخواهید ابتدا خیلی به ارزش و اهمیتِ آن پی نبرده بودم، فقط زمانی متوجه اهمیت این نشان شدم که شنیدم این مدال شماره ۱۴ است و آقای «روستروپوویچ» -ویولون سِلیست مشهور روسی-  شماره‌ی ۱۳ آن را در دست دارد.
 

  • رابطه با ارکستر اسلواکی چطور شروع شد؟ آیا آن هم مربوط به همین زمان است که اشاره می‌کنید؟  

 بله! آن‌هم تقریبا ه‌مزمان شروع شد. در اولین کنسرتی که من در پراگ داشتم رییس ارکستر فیلارمونیک اسلواکی (آقای لاتیسلاو موکری» هم حضور داشت و بلافاصله من را به براتیسلاوا دعوت کرد، آنجاهم مانند پراگ موفقیت‌ها بسیار بزرگ بودند و رابطه‌های انسانی حتی قوی‌تر. درآن زمان کشور چک‌واسلوواکی چندین ارکستر داشت که مهم‌ترینشان فیلارمونیک چک در پراگ و فیلهارمونیک اسلوواک در براتیسلاوا بود. من چندین سال هر دو ارکستر را موازی رهبری می‌کردم.  البته در براتیسلاوا بیشتر و بیشتر به من نزدیک می‌شدند و بیشتر به تورهای بین‌المللی می‌رفتیم. در پراگ به من مدیریت هنری گروه ویرتوزهای پراگ پیشنهاد شد که  قبول کردم و از آنجایی که از سال ۱۹۸۴به‌مدت دوازده سالِ تمام، به‌عنوان رهبر دایم و مدیر هنری در بروکسل مشغول بودم، دیگر نمی‌توانستم با فیلارمونیک چک به این صورت ادامه کار بدهم، ولی تا امروز با وجود مدیر ارکستر بودن در بروکسل، پراگ، زاگرب، مالاگا و تهران، کار با ارکستر فیلهارمونیک اسلواکی را ادامه داده‌ام. در براتیسلاوا از من برای حضور در تورها و فستیوال‌های بین‌المللی در کشورهای اروپائی از جمله در  اتریش، آلمان، سوئیس، لهستان، بلژیک،  ابتالیا ، اسپانیا دعوت کرده‌اند. حاصل فعالیت‌های من در براتیسلاوا، ضبط آثار اپرایی و کُرالی از جمله اپراهای کارمن اثر بیزه، روزالکا اثر «دوژاک»، توسکا، باتر فلای، لابوهم، خواهر انجلیکا، جانی اسکیکی، ایل تابارو، توراندوخت،  اثر «پوچینی»، تراویاتا، ریگولتو، قدرت سرنوشت، دونکارلوس، اثر «وردی»، کاوالریا  روستیکانا اثر «پالیاچی ، و آثار کُرالی چون، رکویم های «وردی»، «دونیزتی»، «دوژاک» و « برامس»، کارمینا بورانا و تریونفو دی افروزیایس از« کارل اورف» و ضبط چندین اثر از آهنگسازان معاصر بوده است.
 

  • خب از کارهایی که این روزها انجام می‌دهید، بگویید.

الان قبل ار اینکه برای چند کنسرت مهم به ترکیه از جمله استانبول بروم،  خودم را برای ضبط «کنسرتو ساکسوفون باریتون و ارکستر» که در حقیقت از روی همان قطعه نوحه‌خوان (داستان روز عاشورا)  برای ویولون و ارکستر  است، آماده می‌کنم و به‌زودی آن را در شهر وین ضبط خواهیم کرد.
 

  • به عنوان آخرین سوال فکر می‌کنید رمز موفقیت برای یک آهنگساز یا رهبر ارکستر جوان چیست؟

من فکر نمی‌کنم در مسیر موفقیت رمز و راز نهفته ای وجود داشته باشد. آنچه که هست همه می‌دانند؛ ولی باید به آن عمل کرد. بنابر این پاسخ سوال شما را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد و آن هم درست کارکردن و رها نکردن کار حرفه‌ای است. من خودم هنوز بعد ۴۵ سال رهبری کردن حرفه‌ای،  خودم را برای هر کنسرتی همان‌طور آماده می‌کنم که برای اولین کنسرت بزرگم در سن ۲۵ سالگی در کنسرت هاوس شهر وین، آماده می‌کردم.  

وقتی ۱۳ سال پیش بعد از ۳۰ سال دوری به‌ایران آمدم، از من پرسیده شد: «استاد آیا می‌توانیم آدرس سایت اینترنتی شما را داشته  باشیم؟» وفتی گقتم من سایت ندارم خیلی تعجب کردند و گفتند چطور ممکن است؟ برایشان خیلی عجیب بود.  بعدها متوجه شدم که اغلب جوانان حتی جوانان بسیار با  استعدادمان ، وقتشان را صرف فرعیات می‌کنند و فعالیت‌شان را قبل از هرچیز روی تبلیغات، ارتباط بارسانه‌ها و غیره متمرکز می‌کنند وبه اصل مطلب که بالابردن مهارت است، نمی‌پردازند.  همچنین دیدم که خیلی از بچه‌های ما فکر می‌کنند که در غرب هم برای موفقیت باید پارتی و یا پول فراوان داشت. بله، امکان دارد که این دو بتوانند شما را احتمالاً برای بار اول، جلوی یک ارکستر ببرند؛ ولی قطعاً دعوت مجدّد، دیگر دست پول و پارتی نخواهد بود، بلکه صرفاً به کار و کیفیت های خود شخص بستگی خواهد داشت.
 
 

منبع: 
سایت موسیقی ما
به اشتراک بگذارید:
Share on facebook
Facebook
Share on twitter
Twitter
Share on pinterest
Pinterest
Share on linkedin
LinkedIn
Share on whatsapp
WhatsApp
Share on email
Email

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


آموزش موسیقی توسط اساتید برجسته کشور در آموزشگاه موسیقی ترانه
شبکه‌های اجتماعی
جدیدترین مطالب
دریافت جدیدترین مطالب
در خبرنامه هفتگی ما عضو شوید

از جدیدترین اخبار موسیقی و آموزشگاه مطلع شوید.



همچنین بخوانید
مطالب مرتبط