حمیدرضا نوربخش – دانشآموختهٔ رشتهٔ حقوق – در موسیقی از محضر «احمد عبادی» بهره برده و از معدود شاگردان تایید شدهٔ محمدرضا شجریان است و حالا استاد صداسازی به شیوه شجریان است. او در مدت فعالیت حرفهای خود با کسانی چون فرامرز پایور، پرویز مشکاتیان، گروه شمس، داریوش پیر نیاکان و کیهان کلهر همکاری داشته است. در این روزها فعالیتهای او در حوزهٔ موسیقی بیشتر شده است. اثری را با نام «کوچ بنفشهها» با آهنگسازی «هوشنگ کامکار» منتشر کرده و علاوه بر آن به عنوان خواننده کنسرتهایی را با «نوید دهقان» و «فرهاد فخرالدینی» اجرا کرده است. این گفتوگو اما علاوه بر این فعالیتها به شبهاتی نیز اختصاص پیدا کرده است که در این مدت تعدادی از منتقدان دربارهٔ خانهٔ موسیقی بیان کردهاند.
- بحث را با خانهٔ موسیقی و حاشیههایی که در این مدت داشته است، آغاز کنیم. اولین چیزی که میخواهم از شما بپرسم این است که چرا شما در تمام این مدت سکوت کردید، خیلیها این سکوت را به معنای نداشتن ادلهٔ کافی در برابر انتقادات تلقی کردند.
من گفتنیها را در نشست خبری گفتم و فکر میکنم آنچه برای افکار عمومی و جامعهٔ موسیقی مهم بود را بیان کردم و فکر نمیکنم مطلبی را بیپاسخ گذاشته باشم، دلیل سکوتم بعد از آن جلسه هم این بود که احساس کردم برخیها – تاکید میکنم برخیها – اهداف دیگری پشت انتقادهایشان داشتند.
- اما همین سکوت را میشود اینطور تلقی کرد که پاسخی برای این سوالات و انتقادات نداشتهاید.
کجای آن را باید پاسخ بدهم؟ شما بپرسید تا من جواب بدهم…
- مهمترین انتقادی که در این میان مطرح است، اینکه میگویند دورهٔ هیئت مدیرهٔ خانهٔ موسیقی بهمن ماه سال گذشته به پایان رسیده است و این جمع اکنون رسمیت ندارد…
خب این مورد را در آن روز جواب دادم و مسئلهای نیست که بیجواب مانده باشد. قبلا هم گفتهام همیشه بین انتخابات و ثبت آن یک فاصلهای وجود دارد؛ حالا این فاصله بسته به شرایط و مقدورات کم و زیاد میشود. در همهٔ این سالها آنچه مبدا و مرجع بوده، تاریخ ثبت تغییرات است؛ چون مبنای قانون هم همان است شما وقتی که امروز میخواهی سندی را با هر نهادی امضاء کنی به شما میگویند روزنامهرسمی را بده و مثلا به شما نمیگویند مجمع عمومیات چه زمانی برگزار شده است. این روال معمول و قانونی است. ما هم همیشه چنین روالی داشتیم و از اولین روز انتخابات خانهٔ موسیقی – در ۱۵ سال گذشته – تاریخ آن مشخص نبوده و در هرسال زمانش عوض شده است، درواقع هیچوقت هفت دورهٔ انتخابات خانهٔ موسیقی در تاریخ مشخصی نبوده و نگفتهایم مثلا هر سال در ماه بهمن یا اردیبهشت انتخابات برگزار شود. هر ساله همین بوده و پنج، شش یا هفت ماه زمانش تغییر داشته یا حتی است.
- چرا؟
به همان دلیلی که خدمتتان عرض کردم یعنی به خاطر زمانبر بودن پروسهٔ ثبت تغییرات این تاخیر در جابهجایی هیئت مدیرهٔ خانه موسیقی به وجود آمده است. الان هم ما برای این تاخیر دلایل مشخصی داریم؛ اول آنکه ما هر تغییری را که میخواستیم در دولت گذشته ثبت کنیم با یک مانع بزرگ روبرو میشدیم و آن این بود که میخواستند بند الزام آوری را در اساس نامهٔ ما بگنجانند که وزارت ارشاد میتواند هر زمان که خواست خانه موسیقی را تعطیل کند، دلیلش هم بحث خانه سینما بود که در دولت گذشته پیش آمد و چون این مساله در اساسنامهٔ خانهٔ سینما وجود نداشت، وزارت ارشاد نتوانست خانه سینما را منحل کند.
- یعنی ملزم بودید که اساسنامه را به ارشاد بدهید؟
هر صنفی که بخواهد در اساس نامهاش چیزی را تغییر بدهد، باید این بند مورد تایید وزارت ارشاد قرار بگیرد، ارشاد هم قبول تغییرات را مشروط به پذیرش آن بند (اجازهٔ لغو) کرده بود که ما قبول نکردیم. خانهٔ تئاتر و سینما هم همین مشکل را داشتند، اما مثل ما صبر کردند. همانطور که توضیح دادم برای ثبت تغییرات باید از ارشاد نامه گرفت و ما به شکل مستقیم نمیتوانیم این کار را انجام دهیم و از ثبت شرکتها بخواهیم آن را را رسمی کند، بلکه مرجعی که به صنف پروانه داده است باید تحت نامهای اجازهٔ ثبت بندهای جدید را بدهد. به هر روی این پروسه باعث ایجاد فاصلهای شد؛ اما بالاخره هم کار آن طوریکه میخواستیم انجام شد.
- بعد از آنچه اتفاقی افتاد که انتخابات برگزار نشد؟
ببینید ما از لحاظ قانونی مسئولیت و امضایی داریم، در این میان بحث انتقال ساختمان و مسایلی از این دست وجود داشت، در همان تاریخ مجمع عمومی را برگزار کردیم، (مجمع در هر شکلی بالاترین مرجع تصمیم گیری در هر صنفی است) و این مسئله را با آنها در میان گذاشتیم و طرح موضوع کردیم و گفتیم ما الان میتوانیم انتخابات برگزار کنیم و به شکل قانونی هم باید چنین باشد، مجمع به اتفاق اجماع کرد که میتوان تا انتهای زمان قانونی صبر کرد تا کارهای باقی مانده تمام شود، چون معتقد بودند طبق عرف هر ساله میتوانیم الان این کار را انجام دهیم یا میتوانیم این کار را نکنیم؛ چون پروسهٔ ثبت این اجازه را به ما میدهد و میشود انتخابات را برای چند ماه عقب انداخت.
- چند نفر در مجمع حضور داشتند؟
تمامی اعضای مجمع حضور داشتند. معمولا چهار یا پنج نفر بیشتر غایب نداریم، چون مجمع باید رسمی باشد و اگر نباشد تصمیماتش وجه قانونی ندارد. آنها نظر دادند و ما هم اعلام کردیم که با تصویب مجمع -و نه هیئت مدیره – انتخابات در فلان تاریخ برگزار میشود، بعد از آن هم با وجود اینکه اعلام کردیم این صحبتها پیش آمد، این از منظر قانونی تصمیمی است که گرفته شده است. بعد از آن هم حقوقدانان بررسی کردند و مشخص شد ما از نظر حقوقی و قانونی مشکلی نداریم.
- اما عدهای میگویند هیئت مدیره اصرار دارد که زمان ریاستش را طولانی کند.
مگر در این یک سال چه اتفاقی میخواهد بیفتد؟ مادام العمر که نیست! مگر چه منافعی وجود دارد که در این یک سال قرار هست اتفاق بیفتد و در این مدت امکانش نبوده است؟ این تصمیم به خاطر مقتضیات بود و اجازهاش را هم از مجمع گرفتیم، یعنی من یا هیئت مدیره به شکل خودسرانه چنین تصمیمی نگرفتیم.
- شما این توضیحات را دادید؛ اما منتقدانتان هم قانع نشدند. حالا چه باید کرد که این قائله خاتمه پیدا کند؟
الان عدهای به وزارت ارشاد مراجعه کردند و برای وزیر محترم ارشاد و معاونت هنری نامه نوشتند، از آنها خواستهاند این اتفاق را بررسی کنند و پاسخ دهند، آنها هم در حال بررسی هستند و نظر نهایی را دفتر موسیقی معاونت هنری اعلام خواهد کرد که فصل الخطاب است. وزارت ارشاد است که باید این امر را قانونی بداند یا نداند، بنابراین نظرِ وزارت ارشاد شرط است.
- مشکل دیگری که وجود دارد و مطرح میشود در مورد شورای عالی موسیقی است …
در آن مورد هم ما جلسه گذاشتیم و آن روز اعلام کردم که ما زمانش را چهار ساله کردیم در حالی که پیش از این سه سال بود. دلیلش این بود که قبلا در اساس نامه هیئت مدیره را دوسال در نظر گرفته بودند و شورای عالی را سه سال، ما گفتیم که باید با هم همزمان باشند تا بتوانند با هم کار کنند. چون هیئت مدیره چهار سال شده بود طبیعتا شورای عالی هم زمانش چهار ساله شده. پروسه ثبت آن مورد هم به ارشاد داده شده بود. این مورد هم ملحق به موضوع هیئت مدیره میشود ضمن اینکه بعد از اینکه تشکیک کردند، ما جلسهٔ فوق العاده برای مجمع گذاشتیم و بابت آن اجازه گرفتیم و گفتیم مجمع اگر اجازه میدهد، همین دوستان را یک سال دیگر ابقا کنید تا بمانند. همانطور که میدانید شورای عالی به پیشنهاد هیئت مدیره و نظر مجمع تصویب میشود، بنابراین آن را هم از مجمع اجازه گرفتیم.
- اصلا تغییر در اساس نامه چگونه صورت میگیرد؟
توسط مجمع عمومی. همهٔ کانونها و هیئتمدیره میتواند پیشنهاداتی بدهند و در مجمع عمومی مطرح شود، و آنان میتوانند بندهای تغییرات را تصویب کنند یا نکنند که اگر تصویب شد آن تغییرات برای ثبت رسمی میرود.
- یکی از مهمترین چالشهایی که خانهٔ موسیقی با آن روبرو هست بحث تعاونی مسکن است، گویا این دعوا در دادگاه هم مورد بررسی قرار گرفته است، مشکل این موضوع چیست؟
تعاونیهای مسکن همیشه در طول تاریخ در مملکت ما دچار مشکل بوده است، فرض کنید ما جمعی هستیم ده نفره که روی هم سرمایه گذاری میکنیم و زمینی را میخریم تا به صورت مشارکتی آن را بسازیم، همه مبلغی پول میگذارند و با هم قرار میگذارند که مثلا همه قسطهایشان را در تاریخهای مشخص بدهند طبیعتا همهٔ این ده نفر نمیتوانند به آن تاریخها متعهد باشند و طبیعی هم هست، در یک قست پنج نفر راس زمان مقرر پول را واریز میکنند و پنج نفر دیگر میگویند ما ده روز دیرتر پول میریزیم. به همین دلیل دره همه جا قراردادهای تیپ ادارهٔ تعاون استفاده میشود و کسی جداگانه نمیتواند قرار داد ببند، در سراسر کشور هم فرمت مشخصی دارد. بر اساس تجربیات سالها و چالشهایی که وجود داشته در پایان قراردادها بندی وجود دارد که عنوان میکند «قیمت تمام شدهٔ پروژه بعد از اتمام کار و ثبت سند محاسبه میشود» ضمن اینکه حتما رقمی در قرار داد ذکر میشود که مثلا قرار است این پروژه متری چند تمام شود و زمان بندیاش چگونه باشد. بندی که به قیمت تمام شده پس از تنظیم سند اشاره میکند انتهای قرار دارد را باز میگذارد و همه هم امضایش میکنند، اما متاسفانه دوستان به بند آخر توجه نکردهاند و آن را نخواندهاند. ما در روند کاریمان با تعاونی مسکن انجمن روزنامه نگاران همکاری داشتیم. تعدادی پولهایشان را سر موقع ندادند، این پروژه هم قرار بود در مدت زمان یک سال و نیم جمع شود، طبیعتا چون عدهای که تعدادشان هم کم نبود، پول ندادند این پروژه طولانی شد، این طولانی شدن همزمان شد با بدترین مقطع تاریخ این سرزمین یعنی زمانی که پنج قطعنامه شورای امنیت علیه کشورمان تصویب شد و دلار از هزار تومان به سه هزار و پانصد تومان رسید. وقتی چنین شوکی وارد شد که بیسابقه بود ما با وضعی روبرو شدیم که صبح همه چیز یک قیمت بود و عصر قیمتی دیگر و تازه به شما جنس نمیفروختند چون ممکن بود فردا باز قیمتها تغییر کنند. همه به خوبی میدانیم شرایط در آن زمان چگونه بود. دقیقا این پروژه با آن مقطع همزمان بود و ما هم مجبور شدیم ۳۰ درصد افزایش قیمت در قراردادمان داشته باشیم که طبیعی هم بود چون همه چیز سه برابر شده بود، تازه افزایش قیمت ما تنها ۳۰ درصد بود. عدهای از دوستان قبول کردند و عدهای هم نه، گفتند ما این را نمیپذیریم و شما باید با همان رقمی که تعیین کرده بودیم واحدها را در اختیار ما بگذارید که خب مشخص است که این شدنی نبود. این قضیه کش پیدا کرد و دوستان پیگیری قضایی کردند که باید منتظر بود ببینیم قانون چه میگوید. ما تمام تلاشمان را کردهایم تا با هم به مفاهمهای برسیم و مسئله را حل کنیم اما خب وقتی نشده باید منتظر تصمیم مرجع قانونی بود.
- تکلیف کسی که آن زمان ۵۰ ملیون به خانه موسیقی داده است و موافق این افزایش ۳۰ درصدی هم بوده و قسطهایش را هم مرتب پرداخت کرده است، اما الان هنوز چیزی تحویل نگرفته است، چیست؟
اینها تحویل گرفتهاند و به بانک هم معرفی شدهاند.
- یعنی آنهایی که پول را دادهاند واحدهایشان را تحویل گرفتهاند؟
بله بالای چهل نفر تحویل گرفتهاند…
- در کل چند نفر بودهاند؟
کل پروژه ۷۰ نفر بوده است که ۶۲ یا ۶۳ نفرش ما بودهایم و بقیهاش روز نامهنگاران! از این حدود ۶۰ نفر ۴۲ یا ۴۳ نفر تحویل گرفتهاند. وقتی شما به بانک معرفی میشوی قسط میدهی یعنی واحدت را تحویل گرفتهای؛ البته این بدین معنی نیست که الان در آنجا سکونت میکنند، چون هنوز آب و برقش وصل نیست؛ اما همه چیزش تمام است و حتی آسانسورش هم کار میکند.
- این واحدها کجا هستند؟
فاز ۳هشتگرد. با بهترین مصالح و نقشه هم ساخته شدهاند حتی شما میتوانید تفاوتاش را با واحدهای بلوکهای مجاور هم مقایسه کنید، آن سوی خیابان واحدهای مسکن مهر هستند که میتوانید آنها را هم ببینید. قیمت تمام شدهٔ مسکن مهر طبق اعلام سایت رسمیاش متری بالای یک میلیون تومان است، آن هم با زمین ۹۹ ساله که مالکیت زمین ندارد. اما با زمین، پروژهمان را زیر ۹۰۰ تومان تمام کردهایم. با این حساب اینجا اختلاس هم صورت گرفته است…
- حالا یعنی با آن افزایش سی درصدی برای مالک زیر ۹۰۰ هزار تومان تمام میشود؟
بله با همین قیمت تمام شده است…
- خب مشکل معترضین چیست؟
مشکلشان این است که از آن رقم قرار داد یک قران هم نمیخواهند عدول کنند، و میگویند اگر گفتهاید متری ۶۰۰ تومان اگر آسمان هم به زمین بیاید من یک تومان از آن رقم بیشتر نمیدهم. اگر شما منطقی در این رفتار میبینید بگویید این حرف منطقی است و شما غیر منطقی هستید.
- الان پیگیریهای قضایی در چه مرحلهای به سر میبرد؟
منتظریم و پروسه طولانی است، الان دیگر حرف زدن دربارهٔ این موضوع بیمورد است. خصوصا وقتی سیر قضایی طی میکند همه باید حرف قاضی را قبول کنند.
- آقای نور بخش عنوان میشود در سال نود و سه خانهٔ موسیقی چهار میلیارد تومان بودجه داشته است!…
ما خوشحال میشویم اگر بگویند چهل میلیارد تومان؛ اما خانه موسیقی اولا چیزی به اسم بودجه ندارد، علاوه بر آن اگر تمام کمکها و حق عضویتهای ما را هم جمع کنید ده درصد این مبلغی که گفتید نمیشود. ما حداکثر تفاهم نامههایمان دویست میلیونی است که تا الان یک چهارمش را هم از ارشاد نگرفتیم. در همین سال ۹۳ ما از وزارت ارشاد ۵۰ میلیون هم نگرفتیم – یعنی نداشتهاند که بدهند-. یک مصوبهٔ شورای شهر داریم ۱۰۰ میلیون تومان، که تصویب کردهاند به هرکدام از خانههای تئاتر، سینما و موسیقی ۱۰۰ میلیون تومان بدهند. ۲۰۰ میلیون هم قرار است طبق تفاهمی ارشاد به ما بدهد که این هیچ وقت محقق نشده است، این کل بودجهٔ خانهٔ موسیقی است.
- خب پس این چطور اتفاق میافتد که شما با ۷-۸ میلیارد تومان خانهٔ موسیقی ۲ را برپا کردهاید؟
همان طور که عرض کردم ما این ملک را فروختهایم و آن ملک را خریدهایم..
- چه زمانی به آن ساختمان نقل مکان میکنید؟
فکر میکنم زمستان.
- مسئلهای که وجود دارد این است که به نظر میرسد خانهٔ موسیقی یک دایرهٔ بسته است؛ این خانه چقدر برای همهٔ موزیسینها میتواند باز باشد؟
در مورد این مسئله بارها در طول این سالها صحبت شده است و من گفتهام که از مشارکت همه استقبال میکنم و اینکه اعضای ما حضور فعال داشته باشند -حتی برای نقد- را به فال نیک میگیرم، صرف نظر از اینکه این نظرات چقدر درست است همین که انگیزه مشارکت بالا رفته باید به فال نیک گرفت. ما در تمام این سالها دنبال این بودیم که اعضایمان فعال باشند و همواره در کارها حضور پیدا کنند، اساتید و پیشکسوتان و دوستانی که شما در این چرخه فعالیتهای خانه موسیقی میبینید کسانی بودند که پایهٔ کار بودهاند و همیشه بدون هیچ چشم داشتی حضور داشتهاند. من این را بار دیگر تاکید بکنم وقتی که فضا مسموم میشود، حرف زدن خیلی راحت است، متاسفانه در سالهای اخیر و دوران دولت نهم و دهم جامعه کمی بیاخلاق شد و مثل ویروسی مخرب باب شد که خیلیها ادعاهایشان را مطرح کنند. میگویند ما اینجا میلیاردها تومان پول جابهجا کردهایم؛ من همینجا به شما میگویم اگر این افراد از خانهٔ موسیقی حقوق گرفته باشند، من امضا میدهم که همهٔ آن را پس بگیرند. من با اصرار و اضطرار به هیئت مدیره به اندازهٔ هزینهٔ رفت و آمدشان به جلسات پول پرداخت کردهام که اگر با آژانس حساب کنی برای برخی مسیرها شاید اندازه همان هم نشود. رقم ۳۰۰ هزار تومانِ ناچیز، حقوقی است که به هیئت مدیرهٔ خانه موسیقی پرداخت میشود، در حالی که سالهای سال ۵۰ هزار تومان بود. حقوق هیئت مدیره خانه موسیقی -همین به زعم دوستاتن چپاولگران- در ماه سیصد هزار تومان است آن هم بابت این همه وقتی که میگذارند و هر موقع جلسهای هست باید حضور داشته باشند. این قابل بررسی است، بعضی از همین منتقدین همینجا بازرس بودهاند و تنها بخشی که در برخی از گزارشها ستودهاند بخش مالی ما بوده است چون آنقدر شفاف و قابل بررسی بوده که همیشه در مجمع عمومی از آن تقدیر شده است. ضمن آنکه این افراد همواره در چرخه بودهاند و آدمهای دیگر پای کار نبودهاند، ما به بعضی از این منتقدین هر کاری را سپردیم انجام ندادهاند، خود اینها حاضر نیستند مجانی یک ساعت وقت بگذارند و فقط انتقاد میکنند و میگویند «چرخهٔ ثابت خانهٔ موسیقی!» اینها که دیگر سن و سالشان نشان میدهد که همهٔ کارهایشان را کردهاند و انصافا دنبال منفعتی هم نیستند و خالصانه وقت گذاشتهاند. همین جلسهها یک روز کاری را هدر میدهد، در ازای چه چیزی؟ چه بهدست میآورند؟ اینها که نیامدهاند اینجا که نام بگیرند، انها که نامشان را دارند! بنابراین اگر ما کمی انصاف را رعایت کنیم و هر چیزی را نپذیریم این حرفها پیش نمیآید. میگویند بودجهٔ چند میلیاردی! خب چنین چیزی قابل پیگیری است! اگر ما بودجه چند میلیاردی داشتیم که وضع موسیقی این نبود! مگر دفتر موسیقی بودجه چند میلیاردی دارد که ما داشته باشیم؟ مگر معاونت هنری چنین بودجهای دارد که ما داشته باشیم؟ آنها که در ادارهٔ دو تا ارکستر ماندهاند! اگر بودجه چند میلیاردی هست باید سر ریزش به ما برسد دیگر!
- در این مدت با منتقدانتان جلسهای داشتهاید؟
کمابیش، ببنید به هر حال بعضیها پیگیری کردهاند و رفتهاند، ضمن اینکه ما در جلسههای ماهانهمان تریبون آزادِ نقد هم داریم، بعضی از جلسات هم با اعضای هیئت مدیره برگزار شده و میشود.
- یعنی این امیدواری وجود دارد این جلسات زمینهای برای به وجود آمدن گفتمان در جهت رفع این مشکلات باشد؟
ببینید اگر ما دنبال کشف حقیقت باشیم و بخواهیم مسائل را درست مدیریت کنیم، باید نقد پیش برنده داسته باشیم. اگر کسی دنبال پاسخ برای ابهامی باشد و بخواهد مشفقانه پیشنهادها و نقدهایی را برای بهبود شرایط داشته باشد، این مثبت است. مثلا، ما پیشنهاد مشخص یا طرح و نقد مشخصی در مورد بخشی داریم و هدف این است که ضعف برطرف بشود، یا کاری انجام بشود که تا به حال انجام نشده است، این رویکرد حتما به نتیجه میرسد. در سال گذشته پنج تا شش نفر از دوستان، منتقد – کسانی مثل برادران پورناظری، آقای قربانی، آقای همایون شجریان، فردین خلعتبری و چند نفر دیگر- ما بودند و نقدهایشان را هم مطرح کردند، برایش راهکارهایی هم داشتند، طبیعتا به نتیجه رسید؛ آنها که نیامدند عهد اخوت ببندند! آنها آمدند تا ما را نقد کنند و گفتند یک سری از کارها چرا انجام نشده است؟ بحث کپی رایت چرا پیگیری نمیشود؟ چرا فلان بخش فعال نمیشود؟ چرا از همهٔ ظرفیتها استفاده نمیشود؟ جلسات زیادی گذاشتیم و به راهکار رسیدیم و شروع به کار کردیم و ثمرات خوبی هم داشت؛ اما گاهی من به دنبال تخریب هستم و میگویم اصلا تو چرا آنجایی؟ به نظر شما این به نتیجه میرسد؟ اگر من اینجا هستم و افرادی ناراضی هستند باید روند قانونیاش طی شود تا دیگر من اینجا نباشم! اگر این هیئت مدیره بد است طبیعتا باید مجمعی بیاید که به این هیئت مدیره رای ندهد. این امر ساز و کار انتخاباتی دارد و باید مسیر انتخاباتی خود را طی کند. ساز و کارش یقهگیری نیست، تخریب نیست، فحاشی و تهمت زدن نیست! باید خودشان را اثبات کنند، نه اینکه دیگران را تخریب کند! در عرصهٔ اجرایی کشور هم همین روال هست، قوه مقننه هم اینگونه به سر کار میآید؛ شخص خودش را معرفی میکند و برنامههایش را ارائه میدهد تا دیگران به او رای دهند.
- آقای نوربخش چه مسالهای در خانه موسیقی وجود دارد که هر کس از اینجا بیرون میرود تبدیل به دشمن میشود، حتی اگر مدیر عاملش باشد؟
حتما مسایلی وجود دارد؛ اما من متاسفانه یا خوشبختانه روحیهای ندارم که بخواهم دیگران را تخریب کنم. من میگویم همین که مشکلات مرتفع و موانع برداشته شده، مثبت است. ما نباید دیگران را له کنیم، به آنها تهمت بزنیم یا تخریبشان کنیم، من هم حرف گفتنی زیاد دارم، البته شاید روزی مجبور شدم در این موارد حرف بزنم اما تا الان لزومی نمیبینم به شرطی که دوستان لااقل در تهمت زدنهایشان حد نگاه دارند.
- شما به عنوان مدیر جشنواره انتخاب شدهاید، با توجه به اینکه جشن خانهٔ موسیقی هم در مهر ماه است فکر نمیکنید کمی برای برنامه ریزی و انجام کارهای جشنواره دیر باشد؟
ببینید ما برنامه ریزیهایمان را انجام دادیم و منتظر نشدیم ساز و کار اداری طی شود و حکمی صادر شود. ما از موقعی که زمزمهٔ این موضوع بود، کار را شروع کردیم و بر اساس طرحی جلو رفتیم و مذاکراتی داشتیم. من قویا معتقدم که ساختار جشنواره باید تغییر بکند! حتما هم باید تغییر کند، به این دلیل که ۳۰ سال برای نتیجهگیری در مورد حرفهای بودن یا نبودن جشنواره زمانی کافی است. جشنواره موسیقی فجر یکی از مهمترین – و شاید مهمترین- اتفاق موسیقی ماست که در طول سال رخ میدهد. این جشنواره نباید اینقدر مهجور باشد؛ چون یک اتفاق ملی است. نباید آنقدر سایهٔ سیاست بر سرش سنگینی کند که عدهای به خاطر چنین فضایی در آن شرکت نکنند، یا عدهای دیگر به خاطر شکل دولتی آن از جشنواره کناره بگیرند. به هر حال همهٔ کشورها یک روز ملی دارند، ایام ملی و هفته ملی که در آن اتفاقات هنری زیاد و مهمی میافتد، همزمانی و مناسبت نباید باعث بشود این تلقی پیش بیاید که جشنواره اتفاقی صد در صد دولتی است. بنابراین ما باید سعی کنیم خود این اتفاق ساز و کاری داشته باشد. به نظرم در بخش سینما این اتفاق به خوبی افتاده است و جشنواره فیلم فجر یک اتفاق ملی سینمایی است، همه هم در آن شرکت میکنند و هیچ کس هم از حضور در آنجا ابایی ندارد و بالاخره این «سیمرغ» اهمیت پیدا کرده است و همه دنبال این هستند آن را بگیرند، چون اتفاق خوب سینمایی است که در سطح ملی است. در جشنواره موسیقی فجر هم باید چنین اتفاقی رخ بدهد؛ همه بیایند و استاد، شاگرد، بزرگ و کوچک هم نداشته باشد. هر کسی که در طول سال فعالیت موسیقایی دارد در این ویترین باید دیده شود. زحماتی که کشیده است پیش روی همه قرار بگیرد و ارزیابی شود. حالا بعدا اگر فرصت باشد در مورد جزئیاتش اطلاع رسانی دقیق تری خواهیم کرد اما فکر میکنم که انشا الله امسال جشنواره متفاوتی باشد، اما خب طبیعتا شروع یک مقطع جدید است و حتما سختیها و ضعفهای خودش را دارد، ولی بیتردید بعد از دو سه دوره اتفاق بسیار درخشانی در عرصه موسیقی خواهد بود.
- یکی از مهمترین مسایلی که باز نقطهٔ حاشیههایی برای خانهٔ موسیقی بود، شبهاتی بود که دربارهٔ انتخاب آقای ارجمند وجود داشت.
متاسفانه بعضیها یا حافظهشان ضعیف است یا دوست دارند اینطور نشان بدهند، من ایشان را از زمان دانشجوییاش میشناختم. آن زمان من مدیر بخش آموزش در امور فرهنگی دانشگاه تهران و جهاد دانشگاهی بودم، اینها هم دانشجویان جوانی بودند که کارهایی میکردند.
- اختلاف سنی شما با آقای ارجمند زیاد است؟
نه؛ اما به هرحال از ایشان بزرگترم، زمانی که ایشان دانشجوی لیسانس بودند، من فوق لیسانسم را هم گرفته بودم، به هر حال من ایشان را میشناختم تا اینکه در یک میزگرد پژوهشی در مرکز تحقیقات استراتژیک او را دیدم و وقتی با ایشان حرف زدم گفتند من مسئول موسیقی حوزهٔ هنری هستم. آن زمان من خیلی در مورد فعالیتهای موسیقی حوزه هنری اطلاعاتی نداشتم و با آمارهای ایشان آشنا نبودم. آمارهایی دادند که من فکر کردم آنجا یک مدینهٔ فاضلهٔ کامل و جامعی در بخش موسیقیاش شکل گرفته و در کا خاورمیانه پدیده است. باید اعتراف کنم به خاطر اعتماد زیادی که به ایشان داشتم در مورد درستی این آمار تحقیق زیادی نکردم. فکر کردم اصل بر برائت است. به هر حال من پیشنهاد کردم ایشان مدیر موسیقی بشود. فکر میکردم سر پر شوری دارد و با انگیزه است و صنف در کنار مدیریت میتوانند خوب کار کنند. او قبل از صدور حکمشان یکی دو ماه مرتب پیگیر بودند که چه شد؟ بالاخره ما اینقدر پیگیر بودیم که آقای ارجمند مدیر بخش موسیقی شدند. این اتفاق زمانی افتاد که مانعی جدی بر سر حضور ایشان پیش آمد. آقای ارجمند اثری از «سهراب پورناظری» را بدون اجازهاش در فیلمی استفاده کرده بود. «سهراب» به شدت به من هشدار داد که این انتخاب نادرستی است و نمیشود به کسی که این کار را میکند، اعتماد کرد. در همین خانه موسیقی من سه جلسه تشکیل دادم تا سهراب پورناظری (به عنوان صاحب اثر) را مجاب کنم تا از شکایتش صرف نظر کنند، او هم نهایتا خواهش مرا پذیرفت؛ چون این اتفاق، مانعی جدی بود و حتی معاونت محترم هنری هم درجریان بود و به من سپرده بودند که این مانع را حل کنم وگرنه ایشان نمیتوانند به آنجا بروند. من جلساتی را گذاشتم و باز اصل را بر برائت گذاشتیم و اینکه آقای ارجمند حتما از این ماجرا اطلاعی نداشتند و شما هم از شکایتتان صرف نظر کنید و همانطور که گفتم او هم پذیرفت و حکم آقای ارجمند صادر شد. این، سیر چگونگی مدیر شدن ایشان بود. بعد از اینکه به آنجا رفتند متاسفانه هیچ تعاملی نبود و یک سری از آمارهایی هم که تکرار شد بعدا معلوم شد هیچ کدامش صحت ندارد. در واقع در زمان مدیریت ایشان هیچ گرهای از موسیقی باز نشد که هیچ، بلکه هزینه روی هزینه هم ایجاد شد. در خیلی از استانها مدیران کل از من میپرسیدند که این مدیر کل موسیقی آمده و یک سری حرفها زده و هزینه بر گردن ما گذاشته است و رفته، ما پیدایش نمیکنیم و ما را در مشکل انداخته است.
- چرا در این مدت سکوت کردید آقای نوربخش؟
من بنای صحبت در مورد این اتفاقات ندارم چون حرف گفتنی خیلی دارم اما متاسفم که از جانب ایشان میشنوم که من گزینهٔ خانهٔ موسیقی نبودم و آنها به دنبال من بودند! احتمالا کهکشانها هم به دنبال ایشان بودهاند. متاسفم که دیالوگهایی مشابه با برخی مسئولین قبلی با این شکل از رفتارها و گفتارها میبینم. آنها میگفتند ما به دنبال مدیریت جهانی هستیم و کشورها در به در به دنبال ما هستند که ما آنها را مدیریت کنیم! عین همین ادبیات را ایشان هم دارند که همه دنبال این بودند که او بشود مدیر کل!
- برخی معتقدند استعفای ایشان به خاطر مصاحبه با خبرگزاری فارس بوده و اینکه گفتهاند خانه موسیقی غیر قانونی است و قضیه جشنواره را مطرح کردهاند.
در این مدت ایشان خیلی حرفهای دیگر هم زده است؛ اما برای من اهمیتی نداشته است؛ تنها اگر احساس کنیم کسی که در آنجاست مشکل برای کار موسیقی درست میکند طبیعتا پیگیری میکنیم که آنجا نباشد. ما اساسا منافع شخصی نداریم؛ از ایشان بپرسید صادقانه بگویند خانه موسیقی چه خواسته است؟ نوربخش خواستهاش چیست؟ دفتر موسیقی چه کاری میتواند برای صنف من انجام دهد؟ میخواهد به من مجوز بدهد؟ مگر میتواند به من مجوز ندهد؟ چرا باید مجوز ندهد؟ کدام مدیری میخواهد چنین کاری بکند؟ اصلا مگر مجوز دادن رانت محسوب میشود؟ مگر من نوع موسیقیام غیر مجاز و زیر زمینی است که بخواهم روی زمین بیایم که مجوز دادن رانت محسوب شود؟ مشکلات این دولت خیلی واضح است و همه میدانیم که لنگ گذران مسائل روزمرهاش است. همه مشکلات معاونت هنری را میدانیم که هنوز بدهیهایش باقی است. مگر الان خیلی پول نفت در دولت سر ریز شده که ندانند کجایش خرج کنند و ما بریم از آن رانت بگیریم؟ ما از دولتی که خودش دچار مشکلات جدی است چه میتوانیم بخواهیم؟ خوب است آدمها توجه کنند و سوال کنند که ما چه میخواهیم؟ ما میخواهیم آدمی آنجا باشد که با ما تعامل داشته باشد. این تعامل منشاء چیست؟ چه منافعی وجود دارد جز اینکه امور صنف تسهیل شود؟ جز اینکه پروسه صدور مجوز تسریع شود؟ جز اینکه موانع کمتر شود؟ جز اینکه این قواعد دست و پاگیر کمتر شود؟ ایشان که مثل فرمانده نظامی بخشنامه صادر میکردند، اینها همه چیزهایی بود که من به او تذکر میدادم و میپرسیدم که اینها چیست؟ اینها مشکل ساز است در حالی که ما آمدهایم آنها را حل کنیم. ما آمدهایم تا پروسه صدور مجوز را به حداقل زمان برسانیم و با وجود اینکه شعارش بارها گفته شد محقق نشد. خود من صدور مجوزم سه هفته طول میکشید که ایشان میگفت باید چهل و هشت ساعته انجام شود. وقتی برای من که مدیر عامل خانه موسیقیام ۲۰ روز طول بکشد برای خلایق چقدر طول میکشد؟ برای دیگران یا آن هنرمند شهرستانی که اینجا نیست تا هر روز بیاید پیگیری بکند؟ برای من که دستم به مقام بالاتر از ایشان میرسید اینقدر طول کشید برای دیگران که حتما بدتر بوده است. همه آمارها و حرفهایی که همینطور در حد شعار مسکوت ماندند! ایشان میگفتند من صدور مجوز را ۲۴ ساعته کردهام! واقعا این طور بود؟ آخر چرا ما باید حرفهایی بزنیم که مبنای عملی ندارد؟ تمام مطالبات ما از یک جنس است! درست است که مطالبات زیادی داریم اما همهاش حول تسهیل روند امور موسیقیدان هاست! همین الان من اعلام میکنم که اگر خانه موسیقی از کسی یک ریال پول خواسته است بیایند ثابت بکنند گردن من از مو باریکتر! ما از این خواستهها نداریم و دولت هم ندارد که بخواهد پولی به ما بدهد! همان تفاهم نامهٔ خودمان را بدهند راضی هستیم که همان را هم نمیدهند و ندارند که بدهند! ما انتظار داشتیم دفتر موسیقی با حضور آقای مراد خانی شاهد دورهٔ درخشانی باشد، اما متاسفانه دو سال از این زمان با حضور ایشان تلف شد که امیدواریم جبران شود.
- به نظر میرسد در چند وقت اخیر فعالیتهای آوازیتان بیشتر از قبل شده است. در این مدت یک آلبوم – کوچ بنفشهها – از شما به انتشار در آمد و تعدادی کنسرت نیز همراه با آقای دهقان داشتید، علاوه بر آن در ارکستر موسیقی ملی نیز به عنوان خواننده فعالیت کردید و این بعد از مدتها کمکاری شما در زمینهٔ خوانندگی بود.
البته من هیچ وقت از کار آواز و موسیقی فارغ نبودم، هر زمان که پیشنهاد خوبی وجود داشته و توانسته است در من انگیزه ایجاد کند، فعالیتم را انجام دادهام، اما در عین حال اصراری نداشتهام که حتما حضور داشته باشم. در واقع معتقدم هر کاری که انجام میدهم، باید دلیلی برایش داشته باشم و حداقل آن کار برای خود من جذابیت داشته باشد تا این اتفاق برای مخاطب هم رخ دهد. او نمیتواند چیزی را که من دوست ندارم را دوست داشته باشد.
- مثل اتفاقی که برای کنسرتهایتان با آقای دهقان رخ داد.
این پروژه از سه سال پیش شروع شد؛ آن زمان قرار بود بزرگداشتی برای شاعری با نام «شیدای گیلانی» که از شاعران توانا و خوش قریحهٔ سبک هندی و معاصر ما – و البته متاسفانه کمتر شناخته شده- است، گرفته شود؛ وقتی دیوان ایشان را تورق کردم، دیدم شعرهای بسیار خوبی دارد، از آنجا که «نوید دهقان» را میشناختم و میدانستم در عین تبحر به آهنگسازی، همیشه دغدغهٔ شعر دارد، شعرها را به ایشان سپردم، البته افراد دیگری هم مدنظرم بودند؛ اما نتیجه رضایتبخش نبود. بعد از اجرای آن، احساس کردم شاید بتوان این کار را به طور کاملتری ادامه داد و به این ترتیب قطعات همینطور به مرور زمان صیقل خورد و بسط پیدا کرد و البته چند قطعه نیز از شاعران دیگر اضافه شد تا جاییکه احساس کردیم، به لحاظ آهنگسازی، تنظیم، اجرا و کار گروهی پخته شده است.
- واقعا ۲۰۰ جلسه تمرین داشتید؟
بله؛ ما واقعا همین مقدار تمرین کردهایم.
- نکتهٔ عجیب اینکه وجه غالب در این کنسرتها آواز بود و با این حال مورد توجه مخاطب نیز قرار گرفت.
اساسا من تصور میکنم جانمایهٔ موسیقی ما «ساز و آواز» است. بسیاری به این امر معترف هستند که جان مایهٔ موسیقی ایرانی در ساز و آواز تبلور پیدا میکند، تجلی بسیار فاخر موسیقی ما نیز در بداههخوانی و بداههنوازی است و به کسانی استاد میگوییم که در این مرتبه قرار دارند. در واقع نوازندهای استاد است که به مقام رفیعی در خلاقیت و بداههنوازی رسیده باشد؛ بداههنوازیای که با شکوه، فاخر و خلاقانه و در عین حال با اصالت است. به عنوان مثال ما وقتی میگوییم استاد «جلیل شهناز» ویژه بودن ایشان دلایل مشخصی دارد. ما نوازندگان زیاد داریم که توانمند هستند؛ اما کسوت و نام استادی ندارند، -حالا بگذریم که هر کس مویش کمی سفید شد یا بیست سال سابقه نوازندگی دارد با این عنوان خطاب میشود- نخبگان و خواص جامعهٔ هنری به کسی لقب استاد میدهند که در مرتبهای همچون شهناز است. در خوانندگی هم لقب استاد به کسی اطلاق میشود که در مقام بداههخوانی در سطوح عالی است. من خودم را قبل از هر چیزی «آوازخوان» میدانم؛ این بدان معنی است که اوج احساسات و خلاقیت من (اگر خلاقیتی وجود داشته باشد) در آواز متبلور میشود و حس، تکنیک و تبحرم در تصنیفخوانی. ترواش ذهن و ضمیر من یا هر خوانندهٔ دیگر در آواز است.
- این اعتلایی که برای یک آوازخوان نسبت به تصنیفخوان قایلید، برای چیست؟
چون «تصنیف» تولید خواننده نیست؛ بلکه ساختهٔ ذهن آهنگساز است و خواننده به اندازهٔ مشخصی میتواند در آن کار تاثیر داشته باشد. این تاثیر هم البته بسیار مهم و سرنوشت ساز است، چنانکه اگر تصنیفی را دو خواننده بخوانند، به دو شکل جلوه میکند: اگر خیلی خوب خوانده شده باشد، میتواند عیار ملودی را هم بالا بیاورد و اگر بد اجرا شود میتواند کل کار را بد جلوه دهد. خواننده ویترین اثر است و طبیعتا اگر ویترین شما زیبا و جذاب نباشد هاجناس خوب و باکیفیت در مغازه دا اندازه هم که جنس مرغوب داشته باشید، کسی را جذب نمیکند. خوانندهای که تصنیفخوان است، نمرهاش به اندازهٔ اجرایش است؛ اما شما نمیتوانید بگویید این اثر و آواز محصول ذهن و ضمیر اوست؛ اما آواز صد در صد تولید خواننده و محصول ذهن و ضمیر اوست.
- اما به هر حال عواملی وجود دارد که باید آنها را بپذیرم، یکی از این عوامل این است که مخاطب امروز شاید دیگر خیلی نتواند با آواز ارتباط برقرار کند! این رسالتی که شما برای خودتان در نظر گرفتهاید ممکن است موجب کاهش تعداد مخاطبان شما بشود…
اتفاقا تجربه من نشان داده این بخش برای مخاطبان جذابتر است. در همین کنسرتهای اخیر هم همینطور بود، چون مخاطب حس و حال بهتری را دریافت میکند. من روی این بحث تاکید میکنم که چون جامعهٔ امروز ما آواز خوب کمتر میشنود از آن دور شده است. وقتی استاد شجریان کنسرت برگزار میکنند، بخش آواز محور است و هیچکس هم نمیگوید حوصلهام سر رفت، مخاطبان ایشان هم از نوجوانان ۱۴-۱۵ ساله تا افراد مسن هستند، چون آوازی که ایشان میخوانند تاثیرش بیش از بخشهای ملودیک و آهنگین اجراست و در عمق وجود مخاطب تاثیر میگذارد.
- چرا؟ یعنی آواز ایشان چه خصوصیتی دارند که این تاثیر را روی مخاطب میگذارد؟
چون آوازی که اجرا میکنند سامانمند است. انتخاب شعر، جملهپردازی و از همه بیشتر حس قوی و فوق العادهای که در اجرای ایشان وجود دارد مهم است، اصل موسیقی آن حسی است که باید به شما منتقل کند. شما ممکن است آن حس را از یک آهنگ خیلی تند و پرشور بگیری یا از یک جملهٔ موسیقاییِ آوازی؛ مهم آن احساسی است که به شما منتقل میشود، بنابراین آنچه که در کنسرت و اجرا مهم است ارتباط حسی مجری با مخاطب است و من فکر میکنم در این بخش ناموفق نبودهام، بر همین اساس اصرار دارم مخاطبان این نوع موسیقی را بیشتر بشنوند و با ساز و آواز آشتی کنند. ممکن است چنین مخاطبی کم باشد و مخاطب ملیونی یا چند صد هزاری و چند ده هزاری نداشته باشیم، اما همان مخاطب کم هم نیاز به موسیقی درست دارد. تعداد مخاطبان موسیقی خاص و هنری پر شمار نیست؛ بلکه خواص جامعهاند، ما هم با همان خواص کار داریم، حالا اگر بتوانیم بخشی از عوام را هم کم کم به این دایره اضافه کنیم، موفق هستیم.
- شما در این مدت در ارکستر موسیقی ملی نیز به عنوان خواننده حضور داشتید.
برای راهاندازی دوبارهٔ ارکسترها کارهای فراوانی انجام شد و خانهٔ موسیقی و من نیز تلاشهای زیادی برای راهاندازی مجدد ارکسترها انجام دادیم و جلسات زیادی داشتیم تا بتوانیم مقدورات وزارت ارشاد و خواستههای آقای فخرالدینی و همکارانشان را به هم نزدیک کنیم، چون ایدهآلهایی مطرح بوده و هست که ارکستر ملی مطلوب باید این شرایط را داشته باشد، اما محدودیتهایی از قبیل کمبود بودجه وجود دارد.
- و شما در این میان چه نقشی ایفا کردید؟
سعی کردیم حلقهٔ واسطی بین این دو جریان باشیم و خوشبختانه به یک نقطه اشتراکی رسیدیم. استاد فخرالدینی معتقد بودند در برنامهٔ افتتاحیهٔ ارکستر حضور داشته باشم؛ اما آن زمان در خارج از ایران بودم و قرار شد در برنامهٔ بعدی ارکستر حضور داشته باشم. با کمال میل قبول کردم و روی رپرتوارها و برنامهها توافق کردیم و اجرا شدند.
- ارکستر موسیقی ملی چند ماهی است که از فعالیتش میگذرد، به نظر شما در این مدت توانسته است به اهدافش برسد؟
به نظرم برای قضاوت زود است و باید صبر کرد. اما به هرحال هماکنون شصت تا هفتاد درصد نوازندگان ارکستر ملی و سمفونیک با هم مشترک هستند و بنابراین نوازندگان امکان نواختن ربعپرده را ندارند. بخش مهمی از این مشکل هم به آموزش مربوط است؛ متاسفانه ما در آموزش نقصان بزرگی داریم، این موضوع مسئله مهمی است و اتفاقا مایلم زمانی به طور مفصل در موردش صحبت کنیم. شما فرض کنید فردی بچهاش را از کودکی کلاس زبان انگلیسی میگذارد و در خانه هم ممنوع میکند که نباید فارسی حرف بزند، مشخص است که زبان فارسی یاد نمیگیرد در حالی که در ایران زندگی میکند و ایرانی هم هست! دقیقا سالیان سال است که چنین اتفاقی در هنرستان، دانشگاه و مراکز آموزش آکادمیک ما در زمینهٔ موسیقی رخ میدهد؛ از روزی که بچه از سال اول راهنمایی به هنرستان میرود، معلمش به او میگوید حق شنیدن موسیقی ایرانی نداری!
- هنوز هم؟
هنوز هم! مدام گوشزد میکنند تمام علم و سواد آن طرف است و بیسوادی، عوامی و عملگی این طرف. من دوسال رئیس هنرستان موسیقی بودم و این رویکرد را دیدم. من به شدت با این نگاه برخورد میکردم؛ اما بسیاری از مدرسان همین نگاه را داشتند. یک سمت طرفِ علم و دانش، موسیقی کلاسیک و غرب بود طرف دیگر هم بیسوادی و موسیقی ایرانی! باید نوازندگان با درک موسیقی ایرانی در ارکستر ملی حضور داشته باشند.
- برسیم به کوچ بنفشهها با آهنگسازی آقای هوشنگ کامکار.
من و آقای هوشنگ کامکار با هم دوستی دیرینهای داریم. ایشان سال گذشته اجرای این اثر را به من پیشنهاد کردند و وقتی آن را گوش دادم به نظرم اثر متفاوتی آمد – حداقل در آثارِ من که معمولا آثاری سنتی هستند- فرم اجرا و فضای متفاوتی دارد؛ ضمن اینکه اگر قرار بود آن را یک خوانندهٔ کلاسیک بخواند، شاید چنین ویژگیای را پیدا نمیکرد. به هر حال آثاری که آقای کامکار ساخته بودند، برای من بسیار دوست داشتنی بود، خب طبیعتا پذیرفتم که آنها بخوانم؛ ولی پروسهٔ انتشار آنها کمی طولانی شد، چون همانطور که میدانید آثار ارکسترال، کارهای پرهزینهای هستند و ظرافت و پیچیدگیهای خاص خودشان را دارند. کل زحمت آن را نیز خود آقای کامکار کشیدند و سرمایهگذار هم خودشان بودند.